نه من مطمئن هستم قرار ما این نبود
قرار نبود اینطور بشود من اینقدر ناامید و خسته و دنیا اینقدر بزرگ و بیخیال
من و دنیا قرار دیگری با هم داشتیم
دست کم من اینطور تصور میکردم
فکر میکردم این سالها را با هم خواهیم گذراند و وقتی موقع رفتن من باشد دنیا دستم را به گرمی خواهد فشرد و خواهد گفت
به امید دیدار دوست من.
اما دنیا خیلی زودتر از آنچه من خیال می کردم راهش را جدا کرد
و من ماندم و آرزوهایی نامحقق و امیدهایی ناامید
حالا هر روز به روز رفتنم نزدیکتر میشوم و از این دورها دنیا را می بینم که بی خیال ما راه خودش را میرود تند تند و من فقط با ناله ای که او اصلا نمی شنود به او می گویم
«قرار ما این نبود آن روز که به این دنیا آمدم قول و قرار ما چیز دیگری بود.»
برچسب : نویسنده : sabafrdna بازدید : 21