تیغ و مرهم

ساخت وبلاگ

کلمات دیگر مثل گذشته با من رفاقت نمی کنند. یادم می آید که در پیشگفتار کتابی خواندم همسر داستایوفسکی برای دلداری شوهرش به او می گفت تو کلمه ها را داری. چه حکمتی در این کلام است. داشتن کلمات حتی برای آدمهای معمولی مثل من هم نعمتی بی نظیر است. زمانی قطره ای از این دریای نعمت را تجربه کردم. آن روزها کلمه ها مثل گوی های رنگی نرم و شفاف خودشان سراغم می آمدند و انگار دارویی آزامبخش باشند حالم خوب می شد اما چندی است قهر کرده اند. حالا نه تنها مرهم نیستند که به قالب اشیایی با لبه های تیز درآمده اند که دست بردن به سمتشان مساوی است با احتمال زخمی یا دست کم خراشی بر جان و این از دست دادن نعمت خود بیش از هر چیز دیگر دل و جانم را آزرده است. اگراین آرزوی ن برآورده شود شاید روزگارم از این تیرگی خلاص شود: آرزو می کنم کلمات باز با من بر سر مهر بیایند و این فاصد از جراحی دست بشوید و دست به کار مرهم نهادن شود.

صداي پرپري آمد...
ما را در سایت صداي پرپري آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabafrdna بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:23